قوله تعالى: و منْ قوْم موسى‏ أمة یهْدون بالْحق و هى الفرقة الناجیة من الاحدى و سبعین، و ذلک فیما


روى ان النبی (ص) قال: «تفرقت امة موسى على احدى و سبعین ملة، سبعون منها فى النار و واحدة فى الجنة»، و کان على بن ابى طالب (ع) اذا حدث بهذا الحدیث قرأ: و منْ قوْم موسى‏ أمة یهْدون بالْحق.


این همان قوم‏اند که آنجا گفت: منْ أهْل الْکتاب أمة قائمة، و آن عبد الله سلام است و ابن صوریا و یاران وى.


قول سدى و ابن جریج و جماعتى مفسران آنست که: این قومى‏اند که مسکن ایشان سوى مغرب است از اقلیم صین برگذشته. روى بقبله اهل اسلام دارند، و مسلمانان اند، و از قوم موسى‏اند از بنى اسرائیل. رسول خدا شب معراج ایشان را دیده و با ایشان سخن گفته. جبرئیل گفت ایشان را: هل تعرفون من تکلمون؟ هیچ میدانید که با که سخن مى‏گویید؟ ایشان گفتند: نمیدانیم. جبرئیل گفت: هذا محمد النبى الامى، فآمنوا به. پس ایشان گفتند: یا رسول الله! موسى ما را وصیت کرده که هر که از ما بتو در رسد سلام موسى برساند. مصطفى (ص) گفت: «على موسى و علیکم السلام».


آن گه ده سورة از قرآن بر ایشان خواند، از آن سورتها که به ابتداء اسلام بمکه فرو آمد، و آنکه از احکام و شرائع فریضه نماز و زکاة آمده بود ایشان را فرمود، تا هر دو بپا میدارند، و بر آن باشند. و سبب افتادن ایشان بآن جایگه آن بود که بنى اسرائیل پیغامبران را میکشتند، و این یک سبط بودند از جمله دوازده سبط، و طاقت دیدن آن نداشتند، و بر فعل ایشان منکر بودند. از ایشان بیزارى کردند، برگشتند و دعا کردند، تا رب العزة میان این قوم و بنى اسرائیل جدایى افکند. رب العالمین در زیر زمین راهى بر ایشان گشاده کرد، تا در آن راه برفتند، و بدیار مغرب بیرون آمدند، و آنجا مسکن گرفتند.


و قطعْناهم یعنى: بنى یعقوب من بنى الاثنى عشر. و الاسباط فى بنى اسرائیل کالقبائل فى بنى اسماعیل. و اشتقاق سبط از سبط است، نام درختى که شتران را علف است، و همچنین قبیله نام درختى است، یعنى که اسماعیل و اسحاق چون اصل درخت‏اند، و اولاد چون اغصان. زجاج گفت: معناه قطعناهم اثنتى عشرة فرقة اسباطا، کأنه قال: فرقناهم اسباطا، فیکون «أسْباطا» بدلا من قوله «اثْنتیْ عشْرة»، و «أمما» من نعت اسباطا.


و أوْحیْنا إلى‏ موسى‏ إذ اسْتسْقاه قوْمه فى التیه أن اضْربْ بعصاک الْحجر کان للحجر اربعة اوجه، لکل وجه ثلاث اعین، لکل سبط عین لا یخالطهم سواهم.


فانْبجستْ اینجا در سخن اختصار است، یعنى فضرب موسى بعصاه الحجر فانبجست، اى فانصبت و انفجرت، الا ان الانفجار اوسع من الانبجاس فى فیضان الماء. تفسیر این در سورة البقره رفت، الى قوله: نغْفرْ لکمْ مدنى و شامى و یعقوب تغفر بتاء مضمومه و فتح فا خوانند، باقى بنون مفتوحه و کسر فا خوانند. خطایاکم بى‏همز و بى تا قراءت ابو عمرو است «خطیئتکم» برفع تا بى‏الف قراءت شامى است. «خطیئاتکم» بالف و ضم تا قراءت مدنى و یعقوب است. خطیئاتکم بالف و کسر تا قراءت مکى و کوفى است.


فبدل الذین ظلموا الایة مضى تفسیره فى البقرة.


و سْئلْهمْ عن الْقرْیة میگوید: پرس ازین جهودان. سوال توبیخ و تقریع است تا کفر قدیم ایشان بشناسد، و «قریه» ایلة است، قریة بین مدین و الطور، و قیل: هى الطبریة، و قیل: اریحا. حاضرة الْبحْر اى عند البحر، شهریست بقرب دریا. میگوید: سلهم عما وقع بأهلها. از ایشان پرس که چه افتاد باهل آن شهر؟ إذْ یعْدون فی السبْت اى جاوزوا الحق یوم السبت، إذْ تأْتیهمْ حیتانهمْ جمع حوت است، و هو السمک، و اضافها الیهم لانهم ارادوا صیدها، یوْم سبْتهمْ روز شنبه است و اضافت با ایشان از آن است که ایشان باحکام این روز مخصوص‏اند، و یوم سبتهم یعنى یوم یسبتون، که بر عقب گفت: و یوْم لا یسْبتون. یقال: سبت یسبت سبتا و سبوتا، اذا اعظم السبت، و اسبت اذا دخل فى السبت، و قیل: یوْم سبْتهمْ اى یوم راحتهم بترک اعمالهم. کان الکسب یوم السبت محرما على بنى اسرائیل، و کانوا امروا أن یتفرغوا فیه لعبادة الله. شرعا اى واردة، و قیل: ظاهرة على الماء، و قیل: رافعة روسها، و قیل: متتابعة. و یوْم لا یسْبتون لا تأْتیهمْ الحیتان.


سئل الحسین بن الفضل: هل تجد فى کتاب الله الحلال لا یأتیک الا قوتا، و الحرام یأتیک جرفا جرفا؟ قال: نعم، فى قوله تعالى: إذْ تأْتیهمْ حیتانهمْ یوْم سبْتهمْ شرعا و یوْم لا یسْبتون لا تأْتیهمْ. کذلک قیل متصل بالاول، على تقدیر لا تأتیهم شرعا، مثل اتیان یوم السبت، و قیل: متصل بما بعده، و هو قوله: نبْلوهمْ اى نختبرهم مثل هذا الاختبار، اى نعاملهم معاملة المختبر، بما کانوا یفْسقون.


قال ابن زید: کانوا قد قرموا لحم الحیتان، و کان فى غیر یوم السبت لا یأتیهم حوت واحد، فأخذ رجل منهم حوتا، فربط فى ذنبه خیطا، ثم ربطه الى خشبته فى الساحل، ثم ترکه فى الماء الى یوم الاحد، فأخذه و شواه، فوجد جار له ریح الحوت، فقال له: یا فلان! انى اجد فى بیتک ریح الحوت. قال: لا. فیطلع فى تنوره فاذا هو فیه، فقال: انى ارى الله سیعذبک، فلما لم یره عذب، و لم یعجل علیه العذاب اخذ فى السبت الآخر حوتین اثنین فلما رأوا ان العذاب لا یعاجلهم اخذوا و أکلوا و ملحوا و باعوا و کثر اموالهم، فقست قلوبهم و تجروا على الذنب، و قالوا: ما نرى السبت الا و قد أحل لنا، و کان اهل القریة نحوا من سبعین الفا، فصاروا ثلاث فرق: فرقة صادت و أکلت، و فرقة نهت و زجرت، و فرقة امسکت عن الصید، و هم الذین قال تعالى: و إذْ قالتْ أمة منْهمْ لم تعظون قوْما یعنى: قالوا للفرقة الناهیة لا موهم على موعظة قوم یعلمون انهم غیر مقلعین. میگوید: جمله آن قوم سه گروه بودند: یک گروه گنهکاران، و یک گروه ناهیان که پند میدادند، و یک گروه که فرا پند دهان میگفتند: لم تعظون قوْما الله مهْلکهمْ؟ فرقه ناهیه جواب دادند: معْذرة إلى‏ ربکمْ یعنى معذرة لنا الى ربکم فیه، ابو عمرو گفت: اى هذه معذرة الى ربکم، و معناه: الامر بالمعروف واجب علینا، فعلینا موعظتهم و نصحهم حتى یکون لنا عذرا عند ربکم ان لم ینتهوا. قراءة حفص از عاصم «معذرة» بنصب است، اى: نعظهم معذرة الى ربکم، اى من اجل ذلک، کما قال: «حذر الموت» اى من اجله، و قیل: نعتذر معذرة اى اعتذارا الى ربکم.


و لعلهمْ یتقون این اعذار همانست که آنجا گفت: فلوْ لا کان من الْقرون منْ قبْلکمْ أولوا بقیة ینْهوْن عن الْفساد فی الْأرْض إلا قلیلا ممنْ أنْجیْنا منْهمْ. درین هر دو آیت مصداق سخن مصطفى است که گفت: «ما من قوم یعمل بین ظهرانیهم بمعاصى الله فلم یغیروا الا عمهم الله بعذاب».


و هم مصداق اینست آنجا که گفت: «کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه»، لوْ لا ینْهاهم الربانیون الایة.


فلما نسوا یعنى ترکوا، و النسیان فى اللغة الترک، «ما ذکروا به» اى: ما وعظوا به من العذاب على صید الحیتان، أنْجیْنا الذین ینْهوْن عن السوء اى عن العذاب الشدید، فیکون «عن» متصلا بأنجینا، و یحتمل ان یکون متصلا ینهون اى عن المعصیة.


و أخذْنا الذین ظلموا اى صادوا فى السبت و خالفوا امر الله، بعذاب بئیس: شدید. مدنى و شامى بیس بوزن بیر خوانند. ابن عامر بئیس مهموز خواند. ابو بکر بئیس بر وزن فیعل خواند. باقى بئیس بر وزن فعیل، یقال بوس یبوس بأسا، اذا اشتد، و البأس الشدة. بعذاب بئیس اى وجیع شدید، و هو أنهم صاروا قردة.


و الفرقة الأخرى مختلف فیها، قال الحسن: نجت فرقتان، و هلکت فرقة، و قال بعضهم: هلکت فرقتان، و قال بعضهم بالتوقف فى امرهم، و الروایات الثلاث عن ابن عباس.


فلما عتوْا عنْ ما نهوا عنْه استکبروا و مردوا على المعصیة، قلْنا لهمْ کونوا قردة خاسئین مبعدین مطرودین. قال بعضهم: خوطبوا بهذا القول، فیکون ابلغ فى النازلة، و قال بعضهم: صیروا قردة، و هذه القصة ذکرناها مشروحة فى سورة البقرة.


و إذْ تأذن ربک اى: آذن، و معناه: اعلم. تفعل و أفعل بیک معنى آید، چون توعده و أوعده. ترضاه و أرضاه، تیقنه و أیقنه، و قیل: تأذن امر من الاذن، و قیل: حکم، و قیل اخبر، و قیل: وعد، و قیل: حلف. لیبْعثن علیْهمْ إلى‏ یوْم الْقیامة نظم آیت چنین است: لیبعثن علیهم من یسومهم سوء العذاب الى یوم القیمة. برانگیزاند بر جهودان و برگمارد بر ایشان کسى که ایشان را رنجاند تا بروز قیامت، و هو محمد (ص) و امته. یقاتلونهم حتى یسلموا او یعطوا الجزیة. سعید بن جبیر گفت: هم اهل الکتاب، بعث الله علیهم العرب، یجبونهم الخراج الى یوم القیامة. إن ربک لسریع الْعقاب لمن استحق تعجیله، و إنه لغفور للمومنین رحیم بهم.


و قطعْناهمْ فی الْأرْض أمما بنى اسرائیل را در زمین پرکنده گردیم گروه گروه، یعنى نژادانژاد، و جوک جوک، و این از آن است که ایشان یک قوم بودند یک جوک در یک اقلیم. اول بمصر، باز به بیت المقدس و بنواحى مدینه، اکنون پراکنده‏اند و گسسته در جهان، و قیل: جعلناهم على ادیان مختلفة. منْهم الصالحون یعنى من آمن منهم بعیسى و محمد علیهما الصلاة و السلام، و منْهمْ دون ذلک یعنى الکفار، و قیل: منهم الصالحون الذین رآهم رسول الله (ص) لیلة المعراج، و منْهمْ دون ذلک، اى عاصون مفسدون. و بلوْناهمْ بالْحسنات و السیئات و ایشان را بیازمودیم بشادیها و غمها، به نیکها و بدها. اما حسنات آنست که: «و إذْ فرقْنا»، «و ظللْنا»، «و أنْزلْنا»، «و جاوزْنا»، «فأنجینا»، و سیئات چون حبس ایشان در تیه چهل سال، و قتل نفس توبه را از عبادت گوساله و جز از آن. لعلهمْ یرْجعون کى یتذکروا و یعودوا الى الطاعة.


فخلف منْ بعْدهمْ خلْف قوم سوء. اشتقاقه من خلف اللبن اذا طال مکثه فى السقاء، فتغیر، و منه الخلوف. این خلف جهودان ایام مصطفى‏اند و هر که پس ایشان آمد، تورات میراث بردند از پیشینان. یأْخذون عرض هذا الْأدْنى‏ ادنى تذکیر دنیا است، یعنى: عرض هذه الدنیا، و العرض ما یعرض لک من منافع الدنیا، او تعرض لک الحاجة الیه، و قیل العرض بفتح الراء متاع الدنیا اجمع، و باسکان الراء ما کان من المال سوى الدراهم و الدنانیر، میگوید: عرض این جهانى میگیرند بآن علم، یعنى میفروشند و بها مى‏ستانند، و در سورتهاى پیش بچند جایگه شرح این اشتراء رفت و یقولون سیغْفر لنا و ان لم نستغفر. این تمنى محال است، چنان که جاى دیگر گفتند: لنْ یدْخل الْجنة إلا منْ کان هودا أوْ نصارى‏، و گفتند: نحْن أبْناء الله و أحباوه، لنْ تمسنا النار إلا أیاما معْدودة. و إنْ یأْتهمْ عرض مثْله یأْخذوه اى: و لو اوتوا عرضا مثل العرض الذى کفروا من اجله بمحمد، لیکفروا بموسى لکفروا به ارتشوا من سادتهم فکفروا بمحمد، و لو رشوا لیکفروا بموسى لکفروا. و قیل: ان یأت یهود یثرب الذین کانوا فى عهد رسول الله (ص) عرض من الدنیا مثله یأخذوه کما اخذ اسلافهم، و قیل: ان یأتهم عرض مثله من الحرام یأخذوه، اى هم مصرون على الذنب، و لا یشبعهم شى‏ء.


أ لمْ یوْخذْ علیْهمْ میثاق الْکتاب أنْ لا یقولوا على الله إلا الْحق این همانست که گفت: و لا تقولوا على الله إلا الْحق، پیمان گرفتند بر ایشان که بر خدا دروغ و باطل نگویند، و باطل گفتند آنچه گفتند: «سیغْفر لنا»، اذ لیس فى التوراة میعاد المغفرة مع الاصرار، و گفته‏اند: أ لمْ یوْخذْ استفهام است بمعنى تقریر، اى: امروا ان لا یصفوا الحق الا بنعت الجلال و استحقاق صفات الکمال، و ان لا یتحکموا علیه بما لم یأت منه خبر، و لم یشهد بصحته برهان و لا نظر. و درسوا ما فیه اى و قرءوا ما فى الکتاب، اى لم یفعلوا عن جهل. و الدار الْآخرة الجنة خیْر للذین یتقون الشرک و المعصیة، أ فلا تعْقلون انها خیر من العرض الادنى.


و الذین یمسکون بالْکتاب اى التوراة، و یحتمل القرآن. ابو بکر از عاصم یمسکون بتخفیف خواند. باقى بتشدید خوانند، و هما فى المعنى واحد، اى: یتمسکون به فیعلمون بما فیه، عبد الله سلام است و اصحاب وى که در کتاب تحریف و تبدیل نیاوردند، و شرایع و احکام آن پذیرفتند، و بپاى داشتند. عطا گفت: امت محمداند.


و أقاموا الصلاة التى شرعها محمد (ص). إنا لا نضیع أجْر الْمصْلحین یعنى منهم، کقوله: إنا لا نضیع أجْر منْ أحْسن عملا اى اجر من احسن منهم عملا. و المصلح المقیم على الایمان المودى فرایضه اعتقادا و عملا، لان من کان غیر مومن و أصلح فأجره ساقط.


و قیل: المصلحون هم الذین یمسکون، و الخبر فیه محذوف، و معناه: نعطیهم اجورهم إنا لا نضیع أجْر الْمصْلحین.


و إذْ نتقْنا الْجبل فوْقهمْ النتق فى اللغة یکون قلعا و یکون رفعا، و یکون بسطا، و کل ذلک قد کان من الله عز و جل یومئذ بذلک الجبل، قلعه جبرئیل و رفعه و بسطه فى الهواء فوقهم. میگوید: یاد کن برین جهودان که ما کوه برکندیم، یعنى جبرئیل را فرمودیم تا از بیخ برکند و در هوا برد و بر سر ایشان پهن بداشت، کأنه ظلة اى سقیفة، و هى کل ما اظلک، و ظنوا ایقنوا أنه واقع بهمْ أن خالفوا. «خذوا اى، قلنا لهم خذوا ما آتیْناکمْ بقوة» گفتیم بستانید این کتاب را، یعنى جبرئیل گفت ایشان را که این کتاب بستانید و بپذیرید بجهد و قوت و قدرت که دارید بگرفتن و پذیرفتن آن، و اذْکروا ما فیه اى اعملوا بما فیه و لا تنسوه، لعلکمْ تتقون لکى تتقوا النار، و سبق شرحه فى سورة البقرة.